loading...
رمان خونه
Admin بازدید : 1146 دوشنبه 14 بهمن 1392 نظرات (0)

تازه متوجه حلقه زرد دور چشم های قشنگ خاکستری رنگش شدم‏!نگاهش مات و مریض بود.با نگرانی دستم رو روی لپش گذاشتم..‏!.هه‏!لپ‏!کدم لپ؟‏!یک تکه استخوان ظریف بود...

-چی شده سام؟حالت بده داداشی؟

-سرم خیلی درد می کنه...

یاد سر درد خودم افتادم:

اشکالی نداره عزیز دلم.منم سرم درد میکنه.از این چیز میزا که نخوردی؟نکنه از این لواشک آلبالو ها خوردی حالت بد شده؟شایدم آب و هوای این جا بهت نساخته............

Admin بازدید : 2766 دوشنبه 14 بهمن 1392 نظرات (0)

خلاصه رمان زندگی واقعی:

داستان در باره ی دختری به اسم ثناست.و به علت این که والدین ش هفت سال پیش ترکش کردند،تنها با مادربزرگش زندگی می کنه.به همین دلیل همه بهش به چشم یک سربار نگاه می کنند.طبق اتفاق وحشتناکی که برای ثنا می افته ،مجبور می شه پیش خانواده ی پدریش در تهران بره.و این در حالیه که بیش تر از قبل به چشم یک سربار بهش نگاه می کنند......

Admin بازدید : 10302 جمعه 20 دی 1392 نظرات (0)

خلاصه داستان :

من هلیا....ملقب به هکر قلب...
و تو پسری مرموز....ملقب به هکر ماشین...
من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته...
داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور...
باخت از آن من نیست.....
عشق من تو را به زانو در خواهد آورد...
یاد من قدم هایت را سست میکند....
و نگاه من دین و ایمانت را به آتش میکشد و تو در خاکستر چشمان من خواهی سوخت....
این من نیستم که غرورم را شکسته و اعتراف میکند....
رمز قلبت در دستان من است....
پس زانو بزن...
و در آخر....
من دختری که عاشق نمیشوم....ولی وقتی در های قلبم برای تو باز شد تو را هم دیوانه ی خودم میکنم......

 

قسمت اول رمان در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    رمان ها را در چه حد میپسندید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 56
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 92
  • آی پی امروز : 145
  • آی پی دیروز : 80
  • بازدید امروز : 173
  • باردید دیروز : 137
  • گوگل امروز : 25
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 803
  • بازدید ماه : 803
  • بازدید سال : 16,176
  • بازدید کلی : 396,224