زانو هام سست شد دهانم باز مانده بود و به یک جفت چشم آشنا نگاه می کردم. و هر چه بیشتر در آن ها دقت می کردم آشنا تر به نظر می رسیدند. چشمان خاکستری رنگ...
قد بلندی داشت خیلی درشت تر از سام ضعیف و لاغر مردنی بود. حدودا بیست و پنج ساله می زد. مو هاش مثل سام مجعد بود و مشکی اما براق تر. پوستش مثل سام رنگ پریده و بیمار نبود اما تمام اجزای صورتش مثل او بود. بینی کوچک و دخترانه، لب های بی رنگ و متوسط، مژگان بلند سیاه...
_سام...
مرد با تعجب سری تکان داد و گفت:
فکر نمی کردم اسم من رو بدونید. شما باید ثنا باشید...................